مقدمه:
راهبردهاي تغيير و اصلاح رفتار از جمله اموري است كه ضرورت تدوين و تنظيم آن بيش از ساير موارد است؛ لذا اين پژوهش سعی در بررسی این روشها دارد. علاوه بر اين، نوشتار حاضر در پي آن است تا با رويكردي تطبيقي گامي هر چند كوتاه در راه بازشناسي و بازنمايي اصالت، هويت و جامعيت تعليم و تربيت و روانشناسي اسلامي بردارد، اين پژوهش سعي نموده با رويكردي به نظريات غربي از باب اصل يُعْرَفُ الاُمُوْرُ بِالأَضْدَادِ برتري نظريه اسلامي را به اثبات برساند. در غرب مكاتب غربي هر كدام با توجه به مباني نظري مختلف خود به گروهي از راهبردها متمسك شدهاند كه گرچه كاربست اين راهبردها در مواردي مطلوب و مناسب به نظر ميرسد اما هرگز به تنهايي كارآمدي و اعتبار چنداني ندارد. درمقابل اسلام با بينش جامع و عميق و دقيق خود همه راهبردهاي موجود را مورد توجه قرار داده است. با اين نگاه اين پژوهش به بررسي تطبيقي و مقايسهاي مفاهيم رفتار، تغيير رفتار و راهبردهاي تغيير رفتار در اسلام و دانش روان شناسي رایج و نيز به مباني نظري تغيير رفتار(مباني انسانشناسي، معرفتشناسي و هستيشناسي) از منظر اسلام و روانشناسی رایج پرداخته است و همچنین تبييني در رابطه با راهبردهاي تغيير رفتار در اسلام ارائه نموده است و در این راستا تلاش نموده تا به شکلی جامع تحلیلی روانشناختی از
راهبردها ارائه دهد. این پژوهش از نوع پژوهشهای میانرشتهای است که با هدف تبیین راهبردهای تغییر رفتار به بررسی گستره و روابط سه حوزه روانشناسی، تعلیم و تربیت و دین میپردازد. اميد است كه به حول و قوه الهي پژوهشگران اين حوزه گامهاي بعدي را در راستاي دستيابي به حقايق بيشتر با درايت و دقت هر چه بيشتر بردارند.